محل تبلیغات شما
در یک دستم ترشحات ظرف ریه مادرم است . پایم کاملا بی حس شده . رگ های گردن و صورتم بیرون زده و انقدر قرمزم که منتظرم سکته کنم . نمیدانم چرا این کار را کردم اما فکر کن که یک انبار باروت منتظر یک جرقه بود . به پدر گفتم دارم میمیرم از بیخوابی ساعت 4 بیدارم کنم که جابجایش کنم . ساعت 4 تقریبا با هر سختی بود و تماس پدرم از اتاق بغلی بیدار شدم . رفتم که پوزیشنش را تغییر بدهم. یک ربع بعد به او گفتم نمیتوانم .

309. برای تو که میخواهمت... برای تو که قرار بود سیگارم را از گوشه ی لبت روشن کنم... برای تو که آوایی

306. یه بارم برام عکس مانتو های گل گلی بفرست تا انتخاب کنم.....

305.. تقصیر من بود همه چیز.

یک ,کنم ,ساعت ,گفتم ,بیدارم ,سختی ,ساعت 4 ,بود و ,سختی بود ,هر سختی ,با هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کسب و کارکوچک ما سه نفر پــسرک شـهریـوی