خب. دیگر هیچ چیز عمیقا خوشحالم نمیکند. من هیچ وقت خودم را نمیبخشم. آنها را هم نمیبخشم. بیشتر از هر وقت دیگری دلم سیگار میخواهد.چه کسی از اینجا . دقیقا از زیر قفسه ی سینه ی من خبر دارد ؟ که وقتی یک مسیر تکراری را میبینم و یادم می آید از من خواهش کردی که قبل از رفتن تو را ببرم . خودم برای لحظه ای میمیرم. یک نفس عمیق میکشم و و میبینم که زنده هستم. و باز دلم میخواهد بمیرم. چه کسی میداند از خلوت ترین جاده ها می گذرم. نگاه میکنم که کسی نباشد. بعد آنقدر فریاد میزنم "مادر". آنقدر دست روی پا میکوبم و اشک میریزم که وقتی به خانه میرسم فقط از بی حالی خوابم ببرد. تو خبر داری مادر؟ مگر من را نمیبینی؟ امروز خیلی تنها بودم. دیگر هیچ چیز عمیقا خوشحالم نمیکند. و من هیچ وقت خوذم را نمیبخشم من خودم را دوست ندارم . و دیگر کسی هم من را دوست ندارد . اصلا دوست داشتن چه بدرد میخورد. یادت است کنار گوشت چند بار اسم آوا را آوردم؟ گفتم چشم بگشا . گفتم چشم بگشا که عشق حول چشم تو بچرخد ؟ چقدر دوست داشتم او را ببینی. ببنی که من دست روی چه کسی گذاشتم. مادرم . بمیرم برایت . کاش فردا وقتی دستت را میبوسم بمیرم.
309. برای تو که میخواهمت... برای تو که قرار بود سیگارم را از گوشه ی لبت روشن کنم... برای تو که آوایی
306. یه بارم برام عکس مانتو های گل گلی بفرست تا انتخاب کنم.....
کسی ,دوست ,بمیرم ,تو ,چشم ,نمیبخشم ,چه کسی ,که وقتی ,دست روی ,را دوست ,گفتم چشم ,عمیقا خوشحالم نمیکند
درباره این سایت